|
آزمون ها و نمونه سوالات ابتدایی در این وبلاگ می توانید سوالات مربوط به دروس ابتدایی و راهنمایی را دانلود نمایید. درباره وبلاگ ![]() خدايا.... چه خوش است .... در دشت آرامش ياد تو گام برداشتن… با نگاه مهرباني تو نفس كشيدن… و با تبسم رضاي تو به سر بردن آخرین مطالب
لینک های مفید
شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ :: ۹:۳۶ ب.ظ :: نويسنده : سجاد سر زعیم
بدون ترديد و به اتّفاق تمام مورّخين «پيغمبر اسلام» ( صلى الله عليه و آله) مدّعى بوده است كه درس نخوانده و مطلبى را از جائى جز از خداى تعالى استفاده نكرده و تعليم نگرفته است. اگر ما بتوانيم اين ادّعاء را اثبات كنيم بدون ترديد آوردن قرآن از يك چنين فرد درس نخوانده اى معجزه است. امّا اثبات اين مطلب خيلى ساده است، احتياجى به بحثهاى عميق علمى و فلسفى ندارد فقط كافى است يك مقدار از نظر تاريخ و وضع جغرافيائى و اجتماعى به عقب برگرديم و زمان بعثت «پيغمبر اكرم» ( صلى الله عليه و آله) را در مكّه در نظر بگيريم كه اگر اين كار را كرديم يقين مى كنيم كه «پيغمبر اكرم» ( صلى الله عليه و آله) درس نخوانده و از كسى، چيزى ياد نگرفته است.
«و ما در اينجا با هفت مقدّمه ى خيلى ساده اين مطلب را توضيح مى دهيم».
مقدّمه ى اوّل:
شهر مكّه مثل امروز نمى توانسته جاى بزرگى بوده باشد زيرا زندگى هر اجتماعى بخصوص در آن روزگار مربوط به مقدار آبى بوده كه در سرزمين محلّ زندگى آنان وجود داشته است. و ترديدى نيست كه در آن زمان و حتّى امروز تنها آبى كه در مكّه وجود داشته و دارد يك حلقه چاهى بوده كه اسمش «چاه زمزم» است. از اين چاه در آن روزگار تنها با سطل و ريسمان آب مىكشيدند و از اين طريق در آن هواى گرم و سوزان زندگى خود و حيواناتشان را ادامه مىدادند آنان در آن روزگار مثل امروز نمىتوانستند از وسائل موتورى و لولهكشى و برق و يا لااقل از همان چاه بوسيله موتور آب زيادى در اختيار مردمى كه مىخواهند در آنجا زندگى كنند بگذارند به علاوه سرزمين مكّه چون از كوههاى سنگى تشكيل شده و جز همان محلّى كه «چاه زمزم» در آنجا وجود دارد جاى ديگرى قابل براى چاه زدن نبوده و مردم مكّه نمىتوانستند در جاهاى ديگر چاهى براى استفادهى خود حفر كنند حتّى بعضى از دانشمندان زمين شناس معتقدند كه چاه زمزم هم از نظر زمينشناسى غير عادّى حفر شده است.[1]
«اين مقدّمه براى آن بود كه بگوئيم: جمعيّت مكّه در آن زمان خيلى زياد نبوده و بلكه نهايت از يكصد خانوار تجاوز نمىكرده است. زيرا اطراف اين مقدار از آب در آن اراضى سوزان بيشتر از اين جمعيّت نمىتوانستهاند زندگى كنند».
مقدّمهى دوّم:
«پيغمبر اسلام» ( صلىاللهعليهوآله) از معروفترين مردم مكّه بوده است، زيرا خانوادهى آنها كليددار كعبه و مالك «چاه زمزم» و پدر و جدّش رئيس و بزرگتر قريش بودهاند اين موضوع به قدرى در تاريخ واضح است كه احتياج به شرح و بيان زيادترى ندارد.[2]
«اين مقدّمه براى آن بود كه بگوئيم: شكّى نيست كه اگر خانوادهى معروف و مشخّص در قريهاى كه حدودا صد خانوار بيشتر ندارد وجود داشته باشد قطعا تمام اعمال و رفتار آنها كاملاً زير نظر اهل آن محل بوده و نمىتوانند كارهائى از قبيل مدرسه رفتن و مدارك علمى گرفتن خود و فرزندانشان را از اهل آن قريه بالاخص اقوام نزديكشان مخفى كنند».
مقدّمهى سوّم:
در مكّه و بلكه در جزيرهالعرب، مردم باسواد و متمدّنى وجود نداشته و بلكه داراى تعصّبات جاهلانهى فوقالعاده زشتى بودهاند. حضرت «على بن ابيطالب» ( عليهالسلام) فرموده: «وقتى كه خداى تعالى «پيغمبر اسلام» را مبعوث فرمود حتّى يك نفر از عربها خواندن و نوشتن را نمىدانست.]3] و اين مطلب در تاريخ و نهجالبلاغه بسيار تكرار شده است. بكله آنچه در بين مردم آن سامان بيش از هر چيز شايع بوده خرافات و اعمال وحشيانه و دور از اخلاق و امتيازات نژادى و خونريزىها و فرضيّات غير علمى بوده است. قرآن دربارهى آنها فرموده: «وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَاَنْقَذَكُمْ مِنْها»[4] يعنى: شما مردم عرب لب گودى آتش جهل و بدبختى بسر مىبرديد خدا شما را بوسيلهى بعثت «پيغمبر اكرم» ( صلىاللهعليهوآله) نجات داد. و بالأخره وضع اخلاقى و فرهنگى مردم جزيرهالعرب بخصوص مردم مكّه به قدرى بد بوده كه بعدها نام آن زمان را جاهليّت و اسم مردم آن عهد را مردم زمان جاهليّت گذاردهاند و بدترين عقوبت كسى كه عمل زشتى را انجام مىداد، اين بود كه بگويند او با مردم زمان جاهليّت محشور مىشود. آنها فرزندان خود را زنده به گور مىكردند و به هيچ وجه در رسومات و روشهاى غلط خود توجّهى به عقل و وجدان نمىنمودند و نادانى آنها به حدّى بود كه در هيچ زمان هيچ جمعيّتى تا آن حدّ نادان نبودهاند.[5]
«اين مقدّمه را بخاطر اين جهت عنوان كرديم كه بگوئيم: «پيغمبر اسلام» ( صلىاللهعليهوآله) نمىتوانسته از هر كسى سخنى ياد بگيرد و از مردم مكّه مطالب علمى قرآن را افواها بياموزد».
مقدّمهى چهارم:
اطراف مكّه در آن زمان شهر و يا قريهى آبادى كه اوضاعش بهتر از مكّه باشد وجود نداشته و شهر «يثرب» كه آن روز و امروز آن را «مدينه» مىنامند متجاوز از چهارصد كيلومتر با مكّه فاصله داشته است و از شهر جدّهدر آن زمان اثرى نبوده و آبادى اين شهر از زمانى كه كشتيها و هواپيماها كنار آن لنگر انداخته و فرود آمدهاند، آغاز شده و در عين حال در آن زمان با مكّه متجاوز از دو روز راه بوده است.
«اين مقدّمه را از اين جهت آورديم كه بگوئيم: «پيغمبر اسلام» ( صلىاللهعليهوآله) نمىتوانسته مخفى به شهرهاى نزديك براى تحصيل علم و دانش، دور از چشم اهل مكّه بخصوص اقوام و خويشاوندانش برود و آنچه مىدانسته از آنها ياد بگيرد، زيرا شهر نزديكى وجود نداشته است».
مقدّمهى پنجم:
در آن زمان اگر كسى مىخواست مسافرتى به شهرهاى ديگرى بكند ناگزير بوده كه با قافله و با همشهريان و آشنايان انجام دهد و به تنهائى به هيچ وجه مسافرت برايش امكان نداشت. و لذا هر زمان «پيغمبر اسلام» ( صلىاللهعليهوآله) قبل از بعثت مىخواسته مسافرتى بكند جمعى از قريش و هم محلّيها همراه او بودهاند و او را تنها نمىگذاشتهاند.
«اين مقدّمه را متذكّر شديم كه بگوئيم: «پيغمبر اسلام» ( صلىاللهعليهوآله) نمىتوانسته به شهرهاى دور بدون اطّلاع اهل محل برود و از علماء آنجا چيزى ياد بگيرد. و به علاوه حضرت «رسول اكرم» ( صلىاللهعليهوآله) غير از دو مسافرت كه يكى قبل از بلوغ با عمويش حضرت ابوطالب با قافلهى مكّه، به شام رفت و ديگرى با غلام خديجه با قافلهى مكّه در بيست و پنج سالگى بوده سفر ديگرى نرفته است».[6]
مقدّمهى ششم:
بدون ترديد وقتى «پيغمبر اسلام» ( صلىاللهعليهوآله) كه مبعوث شد و عبادت بتها را تحريم كرد مردم مكّه حتّى اقوام بسيار نزديكش (مانند عموهايش) با او دشمن شدند و كمر قتلش را بستند و به حدّى با او سرسختانه عمل كردند كه منجر به حبس او در «شعب ابيطالب» واخراج و يا فرار او از مكّه به سوى مدينه گرديد و حتّى در مدينه هم او را راحت نگذاشتند و به سوى او مكرّر لشكر كشيدند و با او جنگ كردند. «تاريخ يعقوبى» مىنويسد: «قريش «رسول خدا» ( صلىاللهعليهوآله) را مسخره و استهزاء كردند و مىگفتند: به راستى برادرزادهمان خدايان ما را بد گفته است و خردهاى ما را سبك شمرده و گذشتگان ما را گمراه دانسته است و قريش به سختترين وجهى به آزار او پرداختند و آزاردهندگان او گروهى بودند از جمله ابولهب و حكم بن عاص، و عقبة بن ابىمعيط و ... و امّا آزار ابولهب از هميشه بيشتر بود و بعضى گفتهاند در بازار عكاظ «رسول خدا» بپا خاست[7] و مردم را به اسلام فرا خواند كه عمويش در ميان حرفهاى او دويد و او را دروغگو قلمداد كرد. گروهى از قريش غلامان و كودكان خود را وا مىداشتند تا «رسول خدا» را استهزاء كنند. و قضيّهى خالى كردن سرگين شتر بر سر و شانهى «پيامبر» در حال سجده، معروفتر از آن است كه بيان شود و قريش به ابوطالب پيشنهاد كردند كه بهترين جوان و زيباترين جوان قريش را به تو مىدهيم تا فرزندت باشد و تو «پيامبر» را به ما واگذار تا او را بكشيم.
و نيز مىگويد: مسلمانان در شكنجهى زيادى به دست قريش در مكّه بسر مىبردند براى اينكه از دين اسلام برگردند حتّى بدين خاطر گروهى به حبشه مهاجرت كردند و چند نفر كشته شدند».[8] و نيز مىگويد: «رسول خدا» از قبيلهى ثقيف در طائف آزار و اذيّت بسيار زيادى ديد.[9] و نيز مىگويد: «پيامبر اكرم» از شدّت اذيّت قريش به شعب ابيطالب رفتند.[10] و نيز مىگويد: (قريش) از هيچ نوع بىرحمى اِبا نداشتند.[11] اينها مطالبى است كه در كتب تاريخ و حتّى قرآن به صراحت ثبت است و ما در اينجا بيش از اين مقتضى نمىدانيم كه به آنها اشاره كنيم.
«اين مقدّمه براى اين است كه كسى نگويد ممكن است «پيامبر اكرم» ( صلىاللهعليهوآله) درس خوانده باشد و اهل محل و فاميلش آن را به نفع او مخفى كرده و اظهار نكرده باشند».
مقدّمهى هفتم:
قرآن در چند آيه تصريح كرده كه «پيامبر» درس نخوانده و كسى در مطالب علمى به او كمك نكرده و حتّى در مقام دفاع از او برآمده و كسانى را كه اين چنين نسبتى به آن حضرت مىدهند نادان و بىاطّلاع و ظالم و كلامشان را باطل دانسته است. در سورهى عنكبوت كه در مكّه نازل شده و آن حضرت آن سوره را در ميان همان مردم مكّه مطرح كرده مىفرمايد: «و نبودى كه قبل از اين كتابى خوانده باشى و نه خطّى با دستت نوشته باشى زيرا اگر اين چنين بود آنهائى كه بر باطل بودند يعنى كفّار در دين تو شكّ مىكردند.»[12] و در آيهى 105 سورهى انعام در مقام دفاع از آن حضرت برآمده و جمعى نادان را كه گفتهاند او درس خوانده، رد كرده و مىگويد: «يك عدّهاى مىگويند: تو درس خواندهاى ما براى كسانى كه اهل علم و دانشاند بيان مىكنيم كه تو درس نخواندهاى».[13] و در آيهى 5 سورهى فرقان در مقام ردّ كفّار كه مىگويند: ديگران در تدوين قرآن به «پيغمبر اسلام» كمك كردهاند. فرموده: «كسانى كه كافرند (و مىخواهند حقّ را بپوشانند) مىگويند اين قرآن جز مطالبى دروغ كه بر خدا بسته است چيزى نيست و ديگران به او در تدوينش كمك كردهاند آنها كلام باطلى را گفته و به تو در اين سخن ظلم كردهاند».[14] كتاب «تاريخ عرب» جلد يك صفحهى 154 مىگويد: «محمّد» ( صلىاللهعليهوآله) از كسى تعليم نگرفت معذالك كتابى بر او نازل شد كه يك پنجم مردم جهان هنوز آن را جامع همهى علوم و حكمت و حاوى جميع مطالب دينى مىدانند. «بنابراين بدون ترديد «پيغمبر اسلام» ( صلىاللهعليهوآله) مدّعى درس نخواندن و تحصيل علم نكردن و از كسى كمك در تدوين قرآن نگرفتن بوده است».
«نتيجهى گفتار و مقدّمات فوق»
ادّعاء ما در اين فصل اين است كه «پيغمبر اسلام» ( صلىاللهعليهوآله) درس نخوانده و از كسى چيزى ياد نگرفته پس او وقتى كتابى با اين همه عظمت مىآورد حتما از جانب خدا است و محال است كه بتواند از جانب خود آن را تدوين كرده باشد، پس معجزه است و معجزه را نيروئى كه مافوق طبيعت است ايجاد كرده و آن خدا است، اين ادّعاء ما است حالا با يك گفتگو با طرف هم صحبت خيالى خود مطلب فوق را توضيح مىدهم. ما گفتيم: او درس نخوانده، طرف هم صحبت ما مىگويد: از كجا معلوم مىشود كه او درس نخوانده؟ و از كسى چيزى ياد نگرفته است؟ ما مىگوئيم: اگر در مكّه درس خوانده بود همهى مردم مكّه متوجّه مىشدند كه او درس خوانده است، زيرا در محلّ كوچكى كه حدّاكثر صد خانوار بيشتر جمعيّت ندارد، همهى كارهاى يك خانوادهاى كه در آن قريه معروف و مشخّصاند زير نظر دقيق اهالى آن قريه است و آنها از اعمال اين خانواده اطّلاع كامل دارند پس اگر درس خوانده بود و مىگفت من درس نخواندهام يقينا به او اعتراض مىكردند و او را دروغگو معرّفى مىنمودند و با اين سوژه نمىگذاشتند كه كسى به او اعتماد كند و كسانى را كه به او درس داده بودند به مردم مىشناساندند و او را مفتضح مىكردند. او مىگويد: ممكن است «پيغمبر اسلام» ( صلىاللهعليهوآله) مرد با استعدادى بوده كه در ميان همان جمعيّت كم از هر كسى، جملهاى ياد گرفته و آنها را تدوين كرده و به صورت كتابى در آورده و به عنوان قرآن بدست مردم داده است. ما مىگوئيم: مردم مكّه بلكه مردم جزيرهالعرب علاوه بر آنكه سواد نداشتند به قدرى مبتلاء به خرافات و عادات جاهلانه بودند كه آنها را مردم جاهل و زمان آنها را زمان جاهليّت مىناميدند بنابراين چگونه ممكن است آن حضرت از آنها چيزى ياد بگيرد و حال آنكه گفتهاند. ذات نايافته از هستى بخش كى تواند كه شود هستى بخش
او مىگويد: شايد «پيغمبر اسلام» ( صلىاللهعليهوآله) در شهرهاى اطراف مكّه مىرفته و از دانشمندان آنها به طورى كه كسى از اهالى مكّه مطّلع نشود درس مىگرفته و بر مىگشته است. ما مىگوئيم: در گذشته متذكّر شديم كه در اطراف مكّه شهر نزديكى نبوده و در آن زمان اگر كسى مىخواسته به مسافرتهاى دور برود حتما مىبايست با قافله و همراهانى از اهالى همان محل باشد. بنابراين، اين تصوّر به طور كلّى غلط و مردود است. او مىگويد: ممكن است «پيغمبر اسلام» ( صلىاللهعليهوآله) درس خوانده باشد ولى مردم مكّه كه اكثرا اقوام و خويشاوندان او بودهاند بخاطر آنكه او را در اين دروغ رسوا نكرده باشند به كسى اظهار نكرده و نگفتهاند كه او درس خوانده و اين مطلب را كاملاً مخفى نگاه داشتهاند. ما مىگوئيم: به تواتر ثابت است و به هيچ وجه قابل انكار نيست كه مردم مكّه بخصوص اقوام و خويشاوندان آن حضرت دشمنان سرسخت او بودهاند تا جائى كه سالهائى او را در شعب ابيطالب محبوس نموده و بعد هم بسوى او لشكر كشيدند در عين حال حتّى براى يك مرتبه هم به او نگفتند تو كه در فلان مكان نزد فلان كس درس خواندهاى چه اصرارى دارى كه بگوئى من درس نخوانده و از كسى چيزى ياد نگرفتهام. با اين مقدّمات ثابت شد كه آن حضرت نمىتوانسته درس بخواند و به هيچ وجه راهى براى درس خواندن نداشته است. بنابراين، چگونه ممكن است بگوئيم آوردن قرآن از يك چنين فردى عمل عادى بوده و معجزه نبوده است؟! آيا مىشود فردى كه اين چنين باشد قرآنى را كه حاوى جميع قوانين سعادتبخش و مطالب عميق علمى و مطابق با آخرين نظرات دانشمندان علوم فيزيك و شيمى و هيئت و غيره است (كه ما بعضى از آنها را شرح خواهيم داد) از نزد خود بياورد و علاوه آن را در معرض افكار عموم قرار دهد و اصرار داشته باشد در مطالب عميق علمى آن فرو رويد و سعات دنيا و آخرت خود را از آن تأمين نمائيد و بدانيد كه كسى جز خداى تعالى نمىتواند مثل اين قرآن را بياورد. با اين مقدّمه عقل سليم گواه است كسى كه درس نخوانده و هميشه زيرنظر مردم كارهايش انجام مىشده و در محيط كوچكى مثل مكّه آن زمان با مردم بىسواد زندگى مىكرده و با صداى بلند در ميان دشمنان سرسختش مىگفته من درس نخواندهام و آنها منتظر مشاهدهى كوچكترين نقطه ضعفى از او بودهاند كه او را بىدريغ بكوبند و مىبينيم كه آنان در اين خصوص به هيچ وجه عكسالعملى از خود نشان ندادهاند، ثابت مىشود كه او اين قرآن را از جانب خداى تعالى آورده و خداى تعالى آن را فرو فرستاده و تدوينش كرده و به شخص «رسول اكرم» ( صلىاللهعليهوآله) به تنهائى و بدون ارتباط با خداى تعالى مربوط نمىشود.
«اين بود اعجاز قرآن با توجّه به خصوصيّات آورندهى آن، يعنى حضرت «رسول اكرم» ( صلىاللهعليهوآله) ».
------------------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ از آيات قرآن كاملاً استفاده مىشود كه سرزمين مكّه غير قابل كشت و زرع بوده زيرا آب نداشته است. كتاب «تاريخ الرّسل و الملوك طبرى» به نقل از كتاب «مسجدالحرام و كعبه» مىگويد: چاهى غير از زمزم در زمان بعثت «رسول اكرم» نبوده. «تاريخ يعقوبى» مىگويد: در زمان «منصور دوانيقى» براى تأمين آب مردم مكّه آبى را از دوازده ميلى مكّه در مجراهاى قلعى جارى ساخت و به مكّه آورد كه به بركهى «امّ جعفر» معروف گرديد. كتاب «مسجدالحرام و كعبه» مىگويد: تاريخنويسان اصلاً براى مكّه قنات و چاهى ذكر نكردهاند حتّى در زمان «معاويه» آب از خارج مكّه و در زمان «هارون الرّشيد» از خارج مكّه در حدود 35 كيلومترى شمال شرقى عرفه در منطقهى حنين به دستور همسرش «زبيده» آب قناتى را به مكّه آوردند كه به چشمهى زبيده يا قنات حنين معروف گرديد. كتاب «حرمين شريفين» مىگويد: شاهد بر اينكه در مكّه چاهى غير از چاه زمزم نبوده اين است كه در زمان «جعفر عبّاسى» آب زمزم بسيار كم شد و به همين جهت مردم در تشنگى شديدى قرار گرفتند و چنانكه آبى و چاهى غير از زمزم حتّى در زمان «منصور عبّاسى» وجود داشت مردم به تشنگى گرفتار نمىگشتند. بنابراين مكّه همواره مورد تهديد كمآبى بوده است و به غير از چاه زمزم در آن چاهى ديگر وجود نداشته است و اصولاً موقعيّت جغرافيائى مكّه به صورتى است كه بارانهاى منظّم و زياد هم در آن نمىبارد و فقط گاهى بارانهائى به ندرت مىباريده است و هوائى بسيار گرم و خشك را دارا است و به واسطهى احاطهى كوههاى آن به شدّت خشك است. «معجم البلدان ياقوت حموى» جلد 5 صفحهى 187 مىنويسد: در مكّه آب جارى وجود ندارد، آبهاى آن از آسمان يعنى از باران است و براى اهل مكّه چاههائى كه آب مشروب داشته باشد وجود ندارد (غير از زمزم).
[2] ـ «دائرهالمعارف فريد وجدى» جلد 9 صفحهى 358 مىنويسد: امّا بنىهاشم عظمت امرشان خصوصا در زمان عبدالمطلب بن هاشم جدّ «پيامبر اكرم» صلىاللهعليهوآله (كه سلطنت او بعد از حملهى فيل عظيم و شهرتش منتشر و قبائل عرب از او ترسان شدند) به اوج رسيده و اعراب از همهى جهات قصد او كردند. «تاريخ قرون وسطى» (آلبرماله) صفحهى 95 مىگويد: حضرت «محمّد» ( صلىاللهعليهوآله) از قبيلهى با نفوذ قريش بود، لكن در شش سالگى يتيم ماند.
[3] ـ «ان اللّه بعث محمّد صلى اللّه عليه و آله و ليس احد من العرب يقرء كتابا» خطبهى 33 نهج البلاغه.
[4] ـ سوره آل عمران آيه 99.
[5] ـ «تاريخ عرب» جلد اوّل صفحهى 34 دربارهى حالات عرب قبل از بعثت «پيامبر اسلام» صلىاللهعليهوآله مىنويسد: غارت، اقتصاد چوپانى جامعه بدوى رسوخ كامل دارد حتّى قبائل مسيحى مانند بنى نغلب از رسم غارت پيروى مى كنند. «قطامى» شاعر عصر اوّل اموى ضمن شعرى اصول غارتگرى را توضيح داده مىگويد: «كار ما غارتگرى و هجوم به همسايه و دشمن است و گاه هم اگر جز برادر خويش كسى را نيابيم او را غارت مىكنيم». «تاريخ عرب» جلد اوّل صفحهى 36 مىگويد: نفوذ دين در روح (بدوى) چندان راسخ نبوده است، قرآن مردم بدوى را به شدّت كفر و نفاق وصف مىكند. قبيله، اساس اجتماع بدوى است ... اگر مقتول از قبيلهى ديگرى بود رسم انتقام اجراء مىشد و هر يك از افراد قبيلهى قاتل در اين خطر بود كه جان خود را به عوض مقتول از دست بدهد ... گاه مىشد كه خونخواهى چهل سال طول مىكشيد چنانچه در جنگ «سبوس» ميان بنىبكر و تغلب بود، مورّخان به تأكيد مىگويند: كه در همهى ايّام عرب (جنگهاى قبايلى در ايّام جاهليّت) خونخواهى باعث اساس جنگ مىشد ... قبيله حقّ دارد كه از افراد تقاضا كند از همسران خود دورى گيرند اين فكر راسخ ... در حقيقت تكامل خودپرستى فرد است كه در شخصيّت قبيله تجلّى مىكند طبعا به اين نتيجه مىرسد كه قوم و قبيلهى ديگر را شكار قانونى خويش بداند. ... كلمهى عرب از جهت اشتقاق يك كلمهى سامى است به معنى صحرا يا مقيم صحرا. فصول بتپرستى بدويان، مظاهر آفتابپرستى، دختران خدا، اخلاق بدويان از دريچهى اشعار كتاب تاريخ عرب جلد اوّل در تأييد اين مقدّمه قابل ملاحظه است. «تاريخ عرب» جلد اوّل صفحهى 109 مىنويسد: تاريخ بدويان غالب گزارش جنگهاى چريكى است كه نزد عربان بعنوان ايّام عرب معروف است و ضمن آن غارت و چپاول رواج داشت و خون كمتر ريخته مىشد در همهى ايّام عرب ... در آغاز كار ميان عدّهى كمى در نتيجهى اختلاف مرزى يا اهانت شخصى زدوخوردى رخ مىداد و خيلى زود كشاكش اين گروه معدود مشتعل همگان مىشد. كتاب مذكور صفحهى 119 مىگويد: سرزمين عربستان تا قبل از ظهور اسلام همواره زير سيطرهى امپراطوران مصر، كلده و آشور، ايران و يونان و روم قرار داشت و حكومتهاى قبيلهاى كه بيشتر با هم در حال جنگ بودند هر يك در ناحيهاى حكمروائى مىكردند. ترجمهى تاريخ قرون وسطى (آلبرماله دژول ايزاك) صفحهى 95 مىنويسد: در گل عرب آثار جهالت و ملكات ناجوانمردى به وضوح شگفتآورى سرشته بود مثلاً چون تولّد دختر را مصيبت مىدانست دختر تازه مولود خود را زنده به گور مىكرد ... به غارتگرى ولع داشت. ... قبايل عرب بتهاى خود را نيز در كعبه گذاشته بودند، عدد اين بتها به سيصد مىرسيد. ترجمهى «تاريخ تمدّن توين جى» صفحهى 442 مىنويسد: (قريش) از هيچ نوع بىرحمى اِبا نداشتند آنها مىدانستند رونق بازارشان بستگى تمام به تشريفات مذهبىشان دارد، آنها مىدانستند كه اگر دعوت «محمّد» ( صلىاللهعليهوآله) به سوى خداى يكتا همه جا گير شود كعبه كه جايگاه خدايانشان بود از كار مىافتد. «دائرهالمعارف مصاحب» جلد دوّم صفحهى 1708 مىگويد: زندگى در شبه جزيرهى عربستان بر پايهى نظام قبيلهاى بوده است.(اعمّ از شهرى و بياباننشين). چه بسا براى خونخواهى يك فرد جنگهاى طولانى ميان قبايل صورت مىگرفت. «دائرهالمعارف مصاحب» جلد دوّم صفحهى 1710 مىگويد: از تحقيق در روايات و اخبار نويسندگان اسلامى و كنيههاى پيدا شده در عربستان بر مىآيد كه در ميان ساكنين شبه جزيرهى عربستان پرستش ارواح و اجداد و اصنام رواج داشته است. آنچه دلالت بر وجود نوعى توتميسم اعتقاد به توتم در ميان عرب قبل از اسلام دارد، نامگذارى عدّهاى از اشخاص و قبايل به نام حيوانات از قبيل كلب، ذئب، دُبّ، لاكپشت، ضبّ (سوسمار) و غيره، داشتن تعاويز و استخوان حيوانات. در سال 1962 بر اساس آمار 5/97 درصد مردم عربستان بىسواد بودهاند. (نظرى اجمالى به كشورهاى عربستان صفحهى 9).
[6] ـ تفسير الميزان جلد اوّل صفحهى 63.
[7] ـ تاريخ يعقوبى جلد اوّل صفحهى 379.
[8] ـ تاريخ يعقوبى جلد اوّل صفحهى 384.
[9] ـ تاريخ يعقوبى جلد اوّل صفحهى 394.
[10] ـ تاريخ يعقوبى جلد اوّل صفحهى 390.
[11] ـ تاريخ يعقوبى توينبى صفحهى 443.
[12] ـ «وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لاتَخُطُّهُ بِيَمينِكَ اِذًا لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ» سورهى عنكبوت آيهى 48.
[13] ـ «وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ».
[14] ـ «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا اِنْ هذا اِلاّ اِفْكٌ افْتَريهُ وَ اَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ اخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْما وَ زُورا».
برچسبها: ایات قرانی, معجزات در قرآن |
||
|
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است |طراحی : پیچک
|